۲۸ آبان ۱۳۸۸

سخت ترين شغل

برای من سخت ترين شغل معلمی است. به شدت از تدريس متنفرم. قرار گرفتن در جلو جمعی که همه چشم به تو دوخته اند تا چيزی به دانش آنها اضافه کنی و يا مسأله ای را برايشان حل کنی. کوچکترين حرکت شما از ديد دانش اموزان پنهان نمی ماند. در طول زندگی چند بار اتفاق افتاد که مجبور شدم در شهرهای محروم جنوب ايران، به اصرار دوستان و تنها به دلايل انسان دوستانه تدريس کنم. تدريس برای من واقعاً شکنجه بزرگی بود. جمع آوری مطالب، لباس مرتب پوشيدن، سر وقت در کلاس حاظر شدن، سخنرانی يک ساعت و نيمه، طرح سوال و برگزاری چند امتحان، تصحيح برگه ها، مورد تمسخر قرار گرفتن به دليل بعضی از اشتباهات نا خواسته، درگيری با دانش آموزان و اعتراضات بعد از اعلام نتايج، سفارش آشنايان برای بالا و پايين نمودن نمرات و ... برای من همه شکنجه هايی بودند که روح و جسم را در طول يک ترم تحصيلی آزار می دادند.

هر شغلی را حاضرم انجام بدهم به غير از معلمی. خيلی کار سختی است. هيچ وقت به سمت اين شغل نمی روم. به راستی که بايد دست معلمين را بوسيد. به نظر من يک معلم بيشتر از دانش آموز وقتش را صرف مطالعه می کند و دقدقه جمع آوری مطالب مفيد را برای ارائه به دانش آموزان در کلاس دارد.

۲۲ آبان ۱۳۸۸

شايد يازده سال ديگر

يازده سال قبل، دقيقاً صبح روز هفتم مهر ماه سال 77، در دامنه کوه های واقع در شمال سده اصفهان، عده ای را مشاهده کردم که در حال عکس گرفتن دسته جمعی هستند. برای اطلاع از ماجرا به سمت آنها حرکت نمودم. ظاهراً مراسم تمام شده بود و افراد حاضر در حال گپ زدن با صدای بلند و گاهاً قهقه دسته جمعی بودند. از يکی از دوستان خوشنام که اين اواخر در يک کارخانه باتری سازی کار می کرد، مناسبت اين مراسم را پرسيدم. دعوتنامه ای به دستم داد که در آن قيد شده بود راس ساعت هشت صبح هشتم آبان ماه هشتاد و هشت در همان مکان (نقشه مکان) حاضر شويم و با دوستان قديمی عکس يادگاری بگيريم.

بزرگنمايی
ساعتها، روزها، ماه ها و سالها به سرعت سپری شدند. ساعت هشت صبح، هشتم آبان ماه هشتاد و هشت رسيد و من هزاران کيلومتر با محل قرار آن روز فاصله داشتم. حسرت حضور در قسمتی از عکس دسته جمعی منتشر شده در بلاگ مهندس آتا جهانگير مشيدی. در بين اين همه چهره های دوست داشتنی فقط قادر بودم چهره چهار نفر از دوستان قديمی را به خاطر بياورم.

برای همه دوستان حاضر در اين عکس آرزوی موفقيت و سربلندی می نمايم. همچنين اميدوارم که يازده سال ديگر رأس ساعت نه صبح، نهم آذر ماه سال نود و نه، در همين محل، بتوانم خودم را در اين عکس جا بدهم (پشت سر همه). پی نوشت (1): مهندس مقداد ابوالفضلی هم در بلاگ شخصی خود چند خطی در مورد اين موضوع نوشته است. پی نوشت (2): دوستانی که چهره آنها را به خاطر آوردم از سمت چپ رديف وسط عبارتند از ميزبانی، ابطحی، موسوی و ماستبند زاده.

۲۱ آبان ۱۳۸۸

تولد يک زبان برنامه نويسی

بلند پروازی های Google تا آنجايی ادامه پيدا کرد که برنامه نويسان احساس کردند کدهای C و ++C برای برای برآورده شدن نيازهای برنامه نويسی تحت وب امروزی ديگر جوابگو نيستند. اين مهم، آنها را مجبور به خلق کدهاي زبان برنامه نويسي تازه اي با نام Go نمود. بر پايه ادعاي خالق اين زبان برنامه نويسي، Go ساده، سريع، امن، سبک بوده و به دليل کد باز بودن آن برنامه نويسي را لذت بخش مي کند.

با توجه به افشاگري Sean Michael Kerner، در ماه سپتامبر 2009، در مورد تلاش گروه برنامه نويسان گوگل براي تهيه کدهاي باز برنامه نويسي با قابليت انعطاف بيشتر، انتظار انتشار جزئيات تازه اي از اين زبان برنامه نويسي مي رفت. او کدهاي برنامه نويسي جديد را به کدهاي Java تشبيه نموده بود.